یک جرعه شعر داغ

یک جرعه شعر داغ

شعر و داستان
یک جرعه شعر داغ

یک جرعه شعر داغ

شعر و داستان

همیشه مادر

٭همیشه مادر
سکوت می‌کرد دنیا
درون قلب فراموشی
در باور حافظه‌ای که آب رفته بود
اما...
آب یادش بود
کوتاهی شلوار روی بند
                 یادش بود
با همین دست‌های خورشید تراشیده‌اش
رخت شب شسته بود در نور
حال...
روی سنگفرش خیس انتظار
نگاهش خاک دلواپسی می‌خورد
و ترس مرز نداشت
درقرمزی خط‌های چشم به‌ راه
هنوز حک می‌شد جاپایش بر دفتر عمر
ولی...
چه بی رحم خط می‌خورد از صفحه‌ی ذهن
از پشت دیوارهای تا ابد پایان
می‌دید کودکی را
که تاب می‌خورد در گذر زمان
جیغ می‌زد در بیراهه‌ی قرن
داد می‌زد در خاموشی اسم مادر
اشک می‌ریخت در بی‌‌تابی یک آغوش
از تخت افتاد
پای اشکش پیچ خورد
او هنوز مادر بود
گریه را تاب نداشت
در خواب رفته بود ازهوش
پرستار...
پَ... رَس... تار...
سکوت
ســــُــ کوت
مادر بود، نبود
نبود؟
بود؟
★صمیم ع اسمعیلی
از کتاب: امتداد سکوت
نظرات 1 + ارسال نظر
Baran شنبه 5 مهر 1399 ساعت 13:39 https://haftaflakblue.blogsky.com/

همیشه مادر....❤

درود و سپاس

درود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد