یک جرعه شعر داغ

یک جرعه شعر داغ

شعر و داستان
یک جرعه شعر داغ

یک جرعه شعر داغ

شعر و داستان

دریای بیکران

شعر: سهراب سپهری

دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

 

وبلاگ صمیم ع اسمعیلی

دختر نخلستان

شعر: صمیم ع اسمعیلی

دکلمه: محمدسجاد ترکمنی

 

باید امشب بروم

شعر:سهراب سپهری

دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

 

غروب آدینه

شعر و دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

 

فقط گاهی

از کتاب امتداد سکوت

شعر و دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

 

برگشت

نگاهش که به آینه می‌خورد
عکسش بر عکس، در قاب زمین می‌خندد
کودکی  کـــــه....
در چهار راه ولیعصر
با قسم امام عصر 
در پشت نقاب درد، به زندگی می‌بازد
در سراشیبی وقت
پیش یک تابلو ایست، پشت یک چراغ سرخ
سبز شدنش را به انتظار می‌نشیند
در قرمزی چشم‌هایی که، در امتداد می‌لولد

ساعت بیست
اینجا ایران
صدای موج‌های شکسته
زلزله‌ای به مقیاس هشت

هفت، شیش، پنج، چهار، سه، دو، یک
  ــ  ســــــبــــز ــ

امیر...!
خانه‌ات آباد، برگرد
دیگر چند دستی در خون
هیچ...
منتظر سبزی دست‌های تو نیست

★صمیم ع اسمعیلی
از کتاب: امتداد سکوت

△به مناسبت ۱۲ ژوئن: روز جهانی منع کار کودکان

کارگر

«ما انسان را در رنج آفریدیم»
پس ما انسانیم
نفس... می‌کشیم... آزادیم!
آب داریم؟ آری
از سراب سیرابیم
نان داریم؟ آری
از گشنگی سیریم
دست در حوض ناپاک زندگی می‌شوییم
و قسم یاد می‌کنیم پاکیم
خدا را شکر
بر اوج دعا دست می‌بریم
تا دست‌هایمان نلرزد
تا عقربه‌ی تیز زمان
بر صفحه‌ی حوادث نأیستد
بر چشم مادری در گذر لحظه‌ها غبار ننشیند
و پای دختری زیر ساطور شرافت نرود در گچ
پس من هم انسانم!
کجای این برج بلند جای من است؟
نفس دارم آزادی؟          نه
آبرو دارم، آب چی؟       نه
نا دارم، نان چی؟          نه
نان می‌خواهم برای امروز، فردا
زاغ نیستم کارگرم
بی مزد انسانم
بی منت دست‌هایم بوی هیچ می دهد

★صمیم ع اسمعیلی

از کتاب امتدادسکوت

❶«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ» همانا ما انسان را در رنج آفریدیم

روز جهانی و کارگر گرامی باد

خواستی بیا

قسمتی از شعر "خواستی بیا"

شعر و دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

مادر علی

برای حاج‌ابرام ابر و باد، با مه و خورشید و فلک، باز سنگ تمام گذاشته بودند!
گاوش دوباره دوقلو زاییده بود. انصاف نبود گوساله‌ها گرسنگی بکشند؛
مادرعلی هر صبح دو سکه بیشتر برای خرید شیر می‌پرداخت.

ـ✫✫✫ـ

علی دیگر بزرگ شده بود، هفت سالش بود، می‌فهمید هیچ‌وقت پدرش از آسمان برنخواهد گشت. مادرش دروغ می‌گفت، دروغ‌گو همیشه دشمن خدا است.

ـ✫✫✫ـ

فقط حاج‌ابرام دوست خدا بود. گاوهایش را که فروخت، تازه چهار طبق به خدا نزدیکتر شده بود! تا مادرعلی هم، حجابش را بیشتر در خانه رعایت کند.
آخر حاج‌ابرام برای نمازصبح و... زودتر پنجره را باز می‌کرد. و استغفرالله‌گویان سرکی هم به اطرافش می‌کشید.

ـ✫✫✫ـ

افطار، جمع زیادی دعوت حاج‌ابرام بودند. حاجی تلفنش که تمام شد، چندبار شیطان را لعنت نمود و پشت بندش چند صلوات بلند فرستاد و هی در گوشی دمید؛ سپس رو به جمع ادامه داد: به اعتقاد من، اگر هنوز سیل و طوفان یا زلزله‌ای عظیم آمریکا را کن‌فیکون نکرده، به خاطر چند شیر پاک خورده‌ای مثل پسر من باید باشد! که به ناچار در غربت کفر زده، آبرو و یاد اسلام را زنده نگه داشته‌اند.
حاضرین با شعار و صلوات حرف حاجی را تایید کردند.
حاجی لبخند زنان نگاهی مشمئز به مادرعلی که در حال گرداندن چای بود، انداخت و سری تکان داد و گفت: از علی چه خبر؟ این پسر از اولش هم شر بود، باید چند سال قبل گیر می‌افتاد، تا الان هم اگر راست‌راست می‌چرخید، به برکت شیر پاکی بود که، از پستان گاوهای من خورده بود....
مادر علی....(اشک و سکوت)

ـ✫✫✫ـ 

حاج‌ابرام دیگر پیر شده بود، زنش که به رحمت خدا رفت، حاجی ماند با چهار واحد خالی، که توان بالا رفتن از یکی هم نداشت.
مادرعلی هنوز ادای دین می‌کرد، و به کار و بار منزل حاجی می‌رسید.

ـ✫✫✫ـ

شبی که حاج‌ابرام مرد، علی تازه آزاد شده بود، نه پسرش از آمریکا برگشت نه دخترانش از دیگر کشورها...
بعد از خاک‌سپاری، علی که با قبر تنها شد، دستی بر سر کچلش کشید، خم شد سر خاک وگفت: حــاجی! یادت هست، سهم خواهرت را که بالا کشیدی، نفرینت کرد، اما خودش سرطان گرفت.
یادم هست! خندیدی و گفتی: درد خدا دادیست.
شبی که پسر خواهرت با دست پر از دیوار پرید پایین، من گرفتمش، گریه کرد و گفت: فقط سهم مادرم را برداشتم.
حاجی! مادرم از کودکی یادم داده بود، گاهی دروغ پاک بگویم.

★صمیم ع اسمعیلی

چشم تو


چشم تو

شعر: استاد شهریار

دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

 

دانلود تمام دکلمه های صمیم ع اسمعیلی

دانلود تمام دکلمه‌های صمیم ع اسمعیلی

در وبلاگ یک جرعه شعر داغ

نه به سنگ

شعر: سهراب سپهری

دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

 

مناجات‌نامه

مناجات‌نامه: خواجه عبدالله انصاری

دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

 

آغاز سال ۱۴۰۰

شروع سال جدید و آغاز قرن ۱۴۰۰، بر همه‌ی شما دوستان و همشهریان و فارسی‌زبانان سراسر جهان، فرخنده و گرامی باد.
امیدوارم که سالی سرشار از برکت، سلامتی، موفقیت و شادی، پیش رو داشته باشین

قناری با ما، غزل می‌خونه
ستاره بازم، چشمک زنونه
لاله گشوده، دوباره آغوش
مهتاب می‌خواد که، هر شب بمونه

هوا، هوای بهاره، سبزه و لاله‌زاره
از آسمون خانه، شادی داره می‌باره

زمین می‌خنده، بلبل چه مسته
پیچک شیطون، خارها رو بسته
پروانه رفته، مطرب بیاره
گل هم به بزمِ چمن نشسته

تکون میده دست، ابر مسافر
پر می‌زند پر، مرغ مهاجر
چشمه می‌جوشه از کوه و صحرا
خوشا به حال رودهای عابر

★صمیم ع اسمعیلی
از کتاب برای آخرین بار
 

یاد تو



InShot-۲۰۲۱۰۳۰۱-۲۲۵۵۳۴۲۹۲-resize-80.jpg


شعر عاشقانه ، عکس نوشته

نکشید ما را

نکشید ما را

شعر: ناظم حکمت

دکلمه: صمیم ع اسمعیلی

شیخ

شیخ

شعر: صمیم ع اسمعیلی

دکلمه: صمیم ع اسمعیلی